آبدستان نقره ای



آبدستان نقره ای، اواخر دوره ساسانی يا اوايل دوره اسلامی، ايران، قرن هشتم ميلادی
A Post-Sasanid or Early Islamic Silver Ewer, Iran, 8th Century AD

اين كوزه نقره ای، نمونه ای بسيار خاص از هنر ساسانی است، فرم آن كاملا مطابق كوزه های باقيمانده از دوره ساسانی و نمونه تصوير شده در نقش برجسته ها است. دسته آن در ابتدا و انتها بشكل سر گورخر است كه در آندوره بسيار متداول بوده است. شش بانو كه دستان يكديگر را گرفته اند در اطراف ظرف ديده ميشوند، نوع لباس و گوشواره های آنان و نحوه صورت پردازی احتمال اينكه ظرف متعلق به اوايل دوره اسلامی باشد را تقويت ميكند. ارتفاع اين آبدستان ٤٣ سانتيمتر است. ظرف با مهارت زيادی مرمت شده و قسمت پايه آن مجددا بر روی نقره سوار شده است. اين اثر اين ماه برای حراج عرضه شده است.

حفاری‌های غیر مجاز

در ضمینه قاچاق آثار تاریخی بسیار گفته شده و نوشته شده است، اما این موضوع برای کشورهایی که تاریخی کهن و پر بار دارند مقوله  ای همیشه تازه و چند وجهی، که معمولا عمده ترین دليل آن ناشی از نارسایی های فرهنگی و اقتصادی است. 
اشیاء تاریخی به دست آمده از حفاری های قاچاق  سرنوشت های گوناگونی پیدا می کنند. بسیاری از اين اشيا در حين کشفشان توسط حفاران غیر مجاز دچار ضربه تیشه و کلنگ شده و در محل نابود می شوند. دسته دیگر که سالم از این مخمصه بیرون می آیند گاه سالها در روزنامه ها و پارچه های کهنه پیچیده مي شوند و در کنج گنجه های یابندگان در انتظار خریداران خیالی و احتمالی باقی می مانند.

آن دسته از اشيأ که جنسشان از طلا و نقره است و حفاران نتوانسته اند خریدارانی مناسب برایشان پیدا کنند ذوب مي شوند و طلا و نقره بدست آمده تبدیل به اشیاء جدید می شود. تعداد اندکی از این یافته ها سرنوشت به نسبت بهتری پیدا می کنند و توسط دلالان خرده پا خریداری و بعد به دلالان مهمتر فروخته مي شوند و یا سر از حراجی ها در می آورند که در بهترین حالت نهایتا بدست موزه های بین المللی و یا مجموعه های خصوصی مي رسند.
 
شايد بارهااظهار نظرهايي ازين دست شنيده ايم كه  "چه بهتر که این آثار در موزه های خارج باقی بمانند ٬ چه بسا از آنها بهتر نگهداری شود تا اینکه در زیر خاک بمانند یا در اثر عدم نگهداری صحیح در ایران نابود شوند". 
متاسفانه اینگونه اظهار نظرها حاكي از بی اطلاعی گویندگانشان از دنیای باستان شناسی و موزه داري است.  از اين رو بي دليل نيست كه قانون خریداری اشیاء غير مجاز را توسط موزه ها و مجموعه دارها ممنوع می کند زيرا این خریدها حفاران را به نابود کردن سایتهای تاریخی و حفاری هر چه بیشتر ترغیب می کند هر چند این استدلال تمام قصه نیست. وقتی در مقیاسهای کوچک و بومي به پدیده حفاریهای غیر مجاز می نگریم متوجه می شویم که اغلب اين حفاریها  توسط افراد کم در آمد محلی که نزدیک به این سایتها زندگی می کنند صورت مي گيرد كه  انگیزه های اقتصادی قوی ترین دليل آن است٬ مانند پدیده قاچاق كالا در مناطقی که نزدیک به مرزها قرار دارند .جالب این كه اين غارتگران کمترین سهم را از این تجارت پر سود مي برند يعني اگر تنها  اگر یک تا ده درصد بهای نهایی يك شی به اینان می رسد نود و نه در صد باقی آن به دلالان خواهد رسید.
 
اهمیت باستان شناسی در این است که هر گاه شئ تاریخی توسط یک باستان شناس کشف شود علاوه بر جنبه ذاتی خود که بیان کننده تاریخ دوران پدید آورندگانش است در ارتباط با محیط کشف شدنش نیز اطلاعاتی بسیار غنی تر در اختیار یابندگان می گذارد . بطور مثال  این كه شئ در چه عمقی و در زیر و بر روی چه لایه های دیگر تاریخی ديگري کشف شده می تواند به ما بگوید که این سایت تاریخی از چه دوره ای تا چه دوره ای مسکونی و زنده بوده است یا اینکه از بقایای معماری موجود در اطراف اثر يافت شده می توان گفت که آیا این شی استفاده تزئینی یا آیینی داشته است يا متعلق به بازرگانان، اشراف یا مردم عادی بوده و یا در چه شرایطی متروک شده است و در زیر خاک مدفون.
وقتی حفار غیر مجاز به سراغ يك سایت باستاني می رود سوراخی حفر می کند تا به شيئي فلزی و یا ظرفی سفالی دست پیدا کند ، در سر راه این دست یابی، تمام بقایای لایه های تمدنی رویین و آثار معماری و زندگانی را نابود می کند تا به شی مورد نظر برسد و بعد سوراخی دیگر و تکرار همین داستان تلخ! دست آخر محوطه تاریخی، به جای گمانه هاي مستطیل شکل وسیع و منظم باستان شناسان، همچون لانه زنبور و یا میدان جنگ سوراخ سوراخ شده ،منظره ای هولناک را پیش چشم می گذارد . بنا بر اين  شيئي که به این صورت یافته می شود ، بهایش نابودی صدها اثر دیگر است تا تازه مسیر پر پیچ و خم خود را برای رسیدن به موزه ها آغاز کند. 

اين اشيأ معمولا بعد از چندین بار دست به دست گشتن راهی خارج از ایران مي شوند تا سر از بازار بین المللی آثار عتیقه در آورند. این بازار دو وجه مختلف دارد : اول عتیقه فروشی های بزرگ و معتبر و دوم موسسات حراج آثار هنری . عتیقه فروشی ها بسیاری از اوقات برای فروش آثار آنها را به حراجی ها عرضه می کنند و در مواردى نیز خود مستقیما آنها را به فروش مي رسانند. بنا بر اين بايد ديد در این میان تکلیف قوانین جلوگیری کننده از فروش آثار تاریخی چه می شود؟


نقشه شماره يك وضعیت قاچاق آثار تاریخی در جهان را طبق آمار یونسکو تا سال 1995 مشخص می کند. در این نقشه کشورهایی که به تاراج مي روند با رنگ خاکستری و کشورهایی که دارای موزه ها و یا حراجی های اینگونه آثار هستند با علامت چکش و موزه مشخص شده اند. تقریبا تمامی خریداران در اروپای غربی و امریکای شمالی قرار دارند. مطابق کنوانسیون  سال 1970 یونسکو خرید و فروش  یا صادرات و واردات اینگونه آثار بدون اجازه قانونی کشورهای مبدا غیر مجاز است. به همین علت موزه ها بايد تدابیری اخلاقی به کاربرند و از خرید آثاری که پس از  سال 1970 از زمین در آورده شده اند خودداری کنند تا حفاران غیر قانونی را بدين عمل ترغیب نکرده باشند. از اين لحظه است که بحث provenance  یا منشا اثر هنری اهمیتي خاص پیدا می کند.  در حقیقت به شواهد و مدارکی که به شناسایی منشا یک اثر هنری کمک می کنند پراوننس گفته می شود كه برای صاحب اثر چه موزه باشد چه کلکسیونر خصوصی اهمیت دارد چون ثابت می کند که اثر، تقلبی یا دزدی نیست و از راه های غیر قانونی بدست نیامده است. تولید آثار تقلبی تاریخی نيز خود حدیث مفصلی است و مبحثی جداگانه را می طلبد اما باید گفت که در ایران و افغانستان حجم بسیار زیادی از این آثار تولید می شود که حتي گاه فیلم های مضحکی از این تولیدات قلابی بر روی اینترنت پخش می شود و هیاهوی بسیاری در باره  نابودی آثار تاریخی بر پا می کند . مانند فیلم مومیایی کشف شده در کردستان که هر کارشناسی با دیدن آن به تقلبی بودن آن پی می برد.  پراوننس یا گواهی سر منشا اثر گاه چنان مهم می شود که می تواند در قیمت فروش این آثار در بازار،تفاوت بسزایی ایجاد کند . به همین منظور فروشندگان آثار غیر قانونی اکثرا سعی بر این دارند اثبات کنند که اثر مورد نظر پیش از سالهای 1970 میلادی به اروپا یا امریکا آورده شده و به مجموعه های خصوصی و خانوادگی تعلق داشته است . امروزه بسیاری از آثار ایرانی با همین عناوین به بازار آثار عتیقه عرضه می شوند و بسیار مشکل مي توان اثبات كرد كه آنها مثلن در 40 سال گذشته از زیر خاک در آمده اند و نه در دوره قاجار . در مواردی خاص مانند آثار تمدن جیرفت كه کشف کل سایت تاریخی در دهه 90 میلادی انجام شده است فروشندگان نمی توانند به راحتی از این استدلال ها استفاده کنند اما در مورد آثار تاریخی دوران هخامنشی ٬ساسانی٬ تیموری ٬صفوی و ... جعل اسناد و ادعاهایی اینچنین ساده تر است.
 
این اسناد شامل خرید و فروش های قبلی این آثار هنری خصوصن در سالهای قبل از سال 1970 میلادی می شود و یا اینکه اگر این آثار در موزه یا نمایشگاهی به نمایش در آمده  یا در یک کاتالوگ علمی به چاپ رسیده باشند، نفس نمایش این آثار در موزه هاي بین المللی مي تواند شبه  غیر قانونی  بودن آنها را بسیار کاهش دهد . وقتی کارشناس یا شخصیت علمی معروفی از این آثار در کتابش یاد كرده باشد خود باعث اعتبار اثر می شود  ازين روست که دلالان و فروشندگان خود را به آب و آتش می زنند تا آثار را شناسنامه دار کنند و انواع اسناد خرید و فروش جعل شده که نسب این آثار را به پیش از 1970 می رساند به همراه اثر ارائه می شود . به هر روی اگر دستگاهی پیگیر منشأ این آثار شود و فروشندگان را با دلایل علمی و حقوقی تحت فشار قرار دهد، اثبات جعلی بودن این سر منشا ها کار سخت و غیر ممکنی نخواهد بود کما اینکه بسیاری از کشورها با تیم های حقوقی قوی ، آثار متعلق به خود را پیگیری کرده و به موزه هایشان باز می گردانند . هر چه مقدار این پیگیری ها بیشتر باشد کار بر فروشندگان دشوار تر شده و به تبع آن بازار حفاران نیز کساد تر خواهد شد هر چند بايد گفت آثاری که سر از موزه ها و مجموعه های خصوصی در می آورند و در اختیار محققان قرار می گیرند و برای استفاده عموم به نمایش در آمده یا در کتابها چاپ می شوند کماکان جزء خوش عاقبت ترین آثار تاریخی به حساب می ٱیند.

براي روشن تر شدن اين موضوع مي توان به یکی از مواردی که به تازگی در امریکا اتفاق افتاده و مربوط به یکی از آثار به یغما رفته از غار کلماکره لرستان است اشاره كرد. کلما کره غاری است در بخش مرکزی پل دختر که مملو از حوضچه های پر آب ، دهلیزها و حفره ها است .گویا در سال 1368 يك شکارچی که در تعقیب بزي کوهی بوده به طور اتفاقی این غار را کشف می کند و در ورودی آن سکه اي  قدیمی می یابد ٬ این سکه راه گشای ورود مجدد شکارچی و همدستانش به غار و باعث کشف ششمین گنجینه بزرگ باستان شناسی جهان می شود . آنها در مخفی گاه هایی در سقف غار تعداد زیادی سکه و مجسمه از حیوانات و جام ها و ریتون های نقره و طلا کشف مي كنند.
 
اشیاء  بسیار ظریف  این غار كه هر یک به نوبه خود گنجینه ای محسوب می شوند ، به دوران ابتدایی هخامنشی و دوره ماد تعلق دارند و گویا در خزانه هخامنشیان در شوش نگهداری می شده اند تا اينكه در زمان حمله اسکندر به دستور پادشاه هخامنشی  این گنجینه به مخفیگاه غار کلماکره برده می شود و چهار نگهبان مامور محافظت از غار می شوند . اجساد اين نگهبانان امانت دار در جلوی غار به نحوی کشف شد که گویا هر یک دیگری را دفن کرده بوده است . به هر روی این گنجینه بی نظیر توسط سارقان آثار تاریخی به غارت رفت و هیچ کس از تعداد دقیق اشیاء موجود در غار اطلاعی ندارد.
 
سازمان میراث فرهنگی پس از اطلاع از این غارت، دیواری جلوی ورودی غار کشید که این دیوار نیز توسط غارتگران بعدی تخریب و متاسفانه بدنه غار نیز بارها و بارها با کلنگ و مواد منفجره توسط غارتگران بعدی آسیب دید . بعدها این اشیاء سر از موزه های مهم جهان در آوردند که از آن جمله می توان به موزه میهو در ژاپن ٬ موزه لوور فرانسه و موزه های مهم دیگر اشاره کرد . خوشبختانه بخشی از این آثار توسط نیروی انتظامی کشف شد که به موزه های فلک الافلاک ٬ ایران باستان ٬ ایلام و تبریز انتقال یافتند . 
تعداد زیادی از این اشیاء سر از عتیقه فروشی های اروپا و امریکا در آوردند که داستان ما درباره یکی از این اشیاء است، جامی نقره ای و بی اندازه زیبا با تن یک چهار پا و سر و بالها و پاهای عقاب كه سفري طولاني از سرزمين عيلاميان باستان به آمريكاي امروز داشته است.



این شئ در اواخر دهه نود میلادی توسط عتیقه فروشی به نام هشام ابو طعام در ژنو برای فروش به مشتری عرضه می شود ٬ مشتری علاقه خود را به خرید آن نشان می دهد اما در صورتی که فروشنده بتواند شئ را در امریکا به او تحویل دهد و سه نفر متخصص اصالت شی را تائید كنند و گواهی دهند که اثر غیر قانونی نیست . آقای هشام شئ را به امریکا می آورد و از سه نفر گواهی می گیرد که این شئ اصالت داشته و متعلق به یکی از کشورهای عربی است ٬ یکی از کارشناسان در گواهی خود اشاره می کند که این شی می تواند متعلق به غار کلماکره لرستان باشد . به هر روی مشتری اثر را می خرد و بعد از نمایش آن در مکانی شئ توسط پلیس ضبط می شود . طبیعی است که پلیس امریکا به سراغ آقای ابو هشام مي رود و متوجه می شود که ایشان در هنگام وارد کردن شئ به امریکا منشا شی را سوریه ذکر کرده اند . آقای ابو هشام توسط پلیس امریکا دستگیر و جام نقره ای نیز ضبط می شود . بعدها در سال 2004 آقای ابوهشام به گناهکاري اعتراف می کند و با پرداخت جریمه گزاف به دولت امریکا و همکاری براي یافتن شی مهم دیگری که از عراق دزدیده شده بود از خطر زندانی شدن رهایی می یابد.
 
 اين روايت نشان می دهد که حتی اثري که سالها قبل از لرستان به سرقت رفته ممکن است فروشنده را در امریکا گرفتار کند و وقتی دلال های بین المللی اینچنین اسیر می شوند طبیعی است که گرفتار کردن دلالان خرده پا و حفاران غیر مجاز نيز غیر ممکن نیست . اگر با اطلاع رساني و فرهنگ سازی درست مشخص شود که بر عکس شایعات رایج در جامعه هيچ حفارى به ثروتهای آنچنانی دست نیافته و در بسیاری از موارد جان خود را نيز بر سر همین معاملات غیر قانونی نهاده اند ؛ بدیهی است که دست كم از تعداد دزدان آثار تاریخی کاسته خواهد شد . با توجه به اینکه سازمان میراث فرهنگی یا نیروی انتظامی نمی تواند به سبب گستردگی جغرافیایی و تعدد سایتهای تاریخی از همه این مکانها محافظت کند ایجاد موزه های کوچک محلی و در آمد زایی صحیحی توریستی می تواند افراد محلی را به نگهداری از میراث نیاکان خود ترغیب کند و اینگونه در عین حفظ آثار ارزشمند تاریخی منفعت آن به کل مردم منطقه برسد نه آنکه در جیب حفاران و دلالان رود.

امیر آروند
مجله بخارا  شماره ۹۱ بهمن‌اسفند ۱۳۹۱


ظرف به شکل حیوانات



ظرف به شکل حیوانات
ایران، 602 هجری قمری
با امضای استاد علی ابن محمد ابن ابوالقاسم
برنز ریخته گری شده، نقره کوب، ارتفاع 35 سانتیمتر
موزه هرمیتاژ، سن پترزبورگ
در قرون ششم و هشتم هجری صنعت ریختگری ظروف برنزی به کمال خود رسیده بود. بسیاری از عالیترین نمونه های این ظروف که با اشکال مختلف ساخته می شدند از خراسان بزرگ می آمدند. گاه با ظرافت تمام نقشهای گیاهی، اسلیمی و یا خط بر روی این ظروف نقره کوب یا طلاکوب میشدند. نمونه فوق که اکنون در موزه هرمیتاژ نگهداری میشود ازچند نظر منحصر به فرد است. نخست امضای سازنده زیرا که در آن روزگار صنعتگران بندرت اثار خود را امضا میکردند و امضا را به دور از تواضع میدانستند مگر انکه به بالاترین درجات حرفه خود رسیده باشند. دوم شکل بدیع اثر که حمله شیری را به گاوی که در حال شیر دادن به گوساله خود است را تصویر میکند. شیر پنجه های خود به کوهان گاو چنگ زده و در حال دریدن کوهان گاو است و گوساله بیخبر از آنچه در اطراف او میگذرد با خیالی آسوده مشغول نوشیدن شیر مادر است. زیبایی اثر هم در فرم و هم در جزییات حیرت انگیز است. در عین حال چون هنر ایران در انزمان فقط جنبه تزینی نداشت، این اثر ظرفیست که مایع را از قسمت کوهان گاو در آن میریختند و از قسمت سر گاو خارج میشده است. در عین حال کل اثر به زیبایی فلسفه دور چرخش در زندگی و توام بودن زندگی و مرگ را به باور ایرانیان نشان میدهد.

کاسه سیمین با نگاره انسان


کاسه سیمین با نگاره انسان
دوره هخامنشی ( ایلامی ) قرن ششم تا چهارم قبل از میلاد
ابعاد : قطر 10.8 سانتی متر – ارتفاع 4.2 سانتی متر
از جنس نقره با آب طلا

این کاسه کوچک یادگار زیبایی است از دوره هخامنشی که شاید حتی قدمت آن به دوره ایلامیان نیز برسد.  جنس آن از نقره است که درون ظرف و بخش هایی از بیرون آن به روش آبکاری زراندود شده است.  در دور تا دور ظرف تصاویری از بانوانی که ظروف زرینی را در دست دارند مشاهده می شود این تصاویر یادآور نگاره های میانرودانی و هخامنشی هستند که با توجه به ابعاد کوچک ظرف بسیار شبیه به نگاره های مهرهای این دوره می باشند.  وجود دو برجستگی در دو طرف ظرف می تواند نشانگر آن باشد که ظرف دسته ای داشته است و یا شاید با ریسمانی با عنوان  کفه ترازو به کار می رفته است.

این تصویر از کاتالوگ یک حراجی عتیق برگرفته شده است. در کاتالوگ حراجی بدون نام بردن از ایران مبدا این شی را آسیای مرکزی اعلام کرده اند.  این شی احتمالا به یک کلکسیون دار خصوصی فروخته میشود و این عکس تنها چیزی است که از این شی برای بازدید عموم به جا میماند.

ظرف فلزی به شکل پرنده



ظرف فلزی به شکل پرنده
ایران, قرن 3 تا 4 هجری
برنز ریخته گری شده ارتفاع 39 سانتیمتر
موزه هرمیتاژ

این ظرف زیبا به شکل خروس طراحی شده است. مایع را با برداشتن سر ظرف که در قسمت دم قرار داشته بدرون آن میریختند و مایع از نوک پرنده خارج می شده است. در کاتالوگ موزه از ظرف  (با شک) به عنوان بخور دان (Incense Burner) یاد شده است که این موضوع به علت مشبک نبودن دیواره های ظرف (مشبک بودن برای خارج شدن دود  عود یا بخور از ظرف) منتفی است.


قوچ برنزی مربوط به دوره هخامنشی



قوچ برنزی مربوط به دوره هخامنشی
ارتفاع 17 سانتی متر
قرن 5 تا 3 قبل از میلاد

این شی زیبا کلیه مشخصات هنر هخامنشی را داراست . قوچ با چشمانی درشت و صورتی نجیب به بیننده خیره شده است و پاهای خود را با نرمی و ظرافت جمع کرده و بر روی زمین نشسته است کاملا شبیه اسب ها و گاوهای سرستون های تخت جمشید .از شکل مکعب مستطیل بدن قوچ و تو خالی بودن آن می توان حدس زد که چوبی به درون این قسمت برنزی فرو می رفته است و قاعدتا این شی مربوط به پایه صندلی یا میزی بوده است با توجه به زیبایی و ظرافت شی قطعا به یکی از اشراف و شاید کاخ های سلطنتی دوره هخامنشی متعلق بوده است زیرا مبلمان های تزئینی بدین ظرافت در دسترس طبقه های پایین اجتماع قرار نداشته است. متاسفانه با توجه به این که نمی دانیم این شی در کجا و در چه وضعیتی کشف شده نمی توانیم با قطعیت اظهار نظر کنیم که متعلق به چه دوره تاریخ هخامنشی و یا کدامین بنای فاخر این دوره است.

این تصویر از کاتالوگ یک حراجی عتیق برگرفته شده است. در کاتالوگ حراجی بدون نام بردن از ایران مبدا این شی را آسیای مرکزی اعلام کرده اند.  این شی احتمالا به یک کلکسیون دار خصوصی فروخته میشود و این عکس تنها چیزی است که از این شی برای بازدید عموم به جا میماند.

نمونه هايی از هنر اشکانی در نمايشگاه افغانستان موزه بریتانیا

در نمايشگاه "افغانستان: چهار راه تمدن دنيای قديم" که اکنون در موزه بريتانيا برپاست آثار زيبايی از دوره هاي مختلف تاريخ افغانستان (و البته تاريخ مشترک آن با ايران) عرضه شده است. در بخشی از اين نمايشگاه که گنجينه يافت شده در طلا تپه را نشان ميدهد آويزی طلايی با سنگهای فيروزه خود نمايی ميکند.



این آویز که در بخش بالای آن تندیس یک مرد به چشم میخورد که با هر دستش اژدهایی را مهار کرده در طلا تپه افغانستان یافت شده است. در این تپه شش گور (یک مرد و پنج زن) پیدا شدند که جمعا 20000 قطعه زیور آلات طلا را در خود جای داده بودند. این آویز یکی از زیباترین قطعات یافت شده در مجموعه جواهرات موجود در طلا تپه است. آویز تلفیقی بدیع از فرهنگهای موجود در منطقه است؛ صورت تندیس با چشمهای مورب و دایره ای در مرکز پیشانی یاد آور تندیسهای بودایی است. دو اژدها بی شک وام گرفته از فرهنگ چین بوده و مستقیما نشان از اسطوره  های چینی دارند. تاج مشابه با تاجهای دوره هخامنشی و لباس تندیس نیز کاملا مطابق با لباس پارتیان (اشکانیان) ایران باستان است.


در باز سازی لباس پیکره های یافت شده در این گورها، دیگر کوچکترین شکی در اشکانی (پارتی) بودن این زیور آلات باقی نمی ماند و نشان از هنرهای تلفیقی مرزهای شرقی ایران آن دوره دارد. سکه های اشکانی و مجسمه پادشاهان پارتی که در این گورها یافت شده نیز از دیگر نشانه های فرهنگ ایرانی این مجموعه است  که در مرزهای شرقی قلمرو ایرانی اشکانیان (پارتیان) و سرزمین سکاها قرار داشته است.



با نگاهی به نقشه قلمرو سکاها و پارتیان، متوجه میشویم که طلا تپه کاملا در حوزه قلمرو اشکانیان قرار داشته است. در دوره اشکانی اختلاط فرهنگهای مختلف در سراسر ایران بسیار رایج بوده است و گنجینه یافت شده در طلا تپه نیز خود گواهی بر این تساهل و وام گیری فرهنگی است. نقشه بالا قلمرو حکومت ایرانی اشکانیان (پارتیا) در قرن اول پیش از میلاد و سرحد شمال شرقی آن که رود آمودریا (Oxus) است مشخص شده. در نقشه زیر منطقه طلا تپه (Tilia Tepe) در جنوب رود آمودریا را میتوان مشاهده کرد.  در نقشه ها و همچنین کاتالوگ
توضیحی نمایشگاه موزه بریتانیا تلفظ روسی کلمه یعنی "تیلیا" (Tillya, Tilia) به جای تلفظ "طلا" استفاده شده است.
 

شگفت آنکه در کاتالوگ توضیحی نمایشگاه موزه بریتانیا به جز اشاره کوتاهی به پوشش ایرانی این تندیس هیچ اشاره به تعلق آن به حوزه فرهنگی و تاریخی اشکانیان (پارتیان) ایران نشده است. کلا آثار یافت شده در طلا تپه را سکایی و یا هندی سکایی محسوب میکنند که با توجه به موقعیت جغرافیای منطقه احتمال پارتی بودن این آثار بسیار بیشتر است و نیاز به تحقیق بیشتر باستانشناسی دارد. بسیاری ار سایتهای مهم ایرانی نیز در ابتدا سکایی پنداشته می شدند که مهمترین نمونه آن گنجینه زیویه است که رومن گیرشمن باستانشناس نامی آن را سکایی دانسته بود. اما این کوتاهی در ذکر ایرانی بودن آثار یافت شده در قلمرو ایران باستان داستان تکراری و ملال آوری است که این سالها مدام در نمایشگاها و کتب چاپ شده در باره تاریخ هنر این منطقه به چشم میخورد که خود حدیثی مفصل است که چرا چنین کوتاهی انجام میگیرد. 

منابع:

تحریف میراث ایران در جهان عرب


ایرانیان‌ چندی‌ است‌ که‌ با مصادره‌ شدن‌ نوابغ‌ و مظاهر فرهنگی‌ خود مواجه‌اند. مصادره‌ ابن‌ سینا، مولوی‌، رودکی‌، استاد محمد سیاه‌ قلم‌ و بسیاری‌ دیگر از هنرمندان‌ و دانشمندان‌ ایران‌ توسط‌ کشورها و قلمروهای‌ فرهنگی‌ دیگر برای‌ ما مسئله‌ تازه‌ای‌ نیست‌. نسبت‌ دادن‌ نام‌های‌ جعلی‌ به‌ خلیج‌ فارس‌ از سوی‌ کشورهای‌ همجوار سبب‌ ایجاد حساسیت‌ زیادی‌ میان‌ ایران‌دوستان‌ شده‌ و جنگ‌ اینترنتی‌ برای‌ به‌ ثبت‌ رساندن‌ نام‌ حقیقی‌ این‌ خلیج‌ از آخرین‌ نمونه‌های‌ تلاش‌های‌ ایرانیان‌ برای‌ دفاع‌ از هویت‌ فرهنگی‌ خویش‌ است‌.
اما به‌ تازگی‌ شاهد پدیده‌ای‌ بسیار عجیب‌ در تاریخ‌ هنر بودیم‌ و آن‌ حذف‌ کامل‌ ایران‌ از شناسنامه‌ آثار است‌! این‌ بار با تغییر نام‌ و یا مصادره‌ مفاخر مواجه‌ نیستیم‌، بلکه‌ شاهد انکار از بیخ‌ و بن‌ وجود تاریخی‌ کشور ایران‌ هستیم‌!
در سفر اخیرم‌ به‌ امارات‌، برای‌ دیدن‌ نمایشگاه‌ موقت‌ موزه‌ لوور، شعبه‌ ابوظبی‌ در هتل‌ قصر امارات‌، به‌ آنجا رفتم‌. «گالری‌ برکت‌»، که‌ یکی‌ از فروشندگان‌ بنام‌ آثار هنری‌ عتیقه‌ و قدیمی‌ است‌، در طبقه‌ اول‌ این‌ هتل‌ شعبه‌ای‌ برپا نموده‌ و ویترین‌های‌ متعددی‌، مملو از اشیاء عتیقه‌ سراسر دنیا، را در جای‌ جای‌ آن‌ قرار داده‌ بود: از سفال‌های‌ آمریکای‌ جنوبی‌ تا مجسمه‌های‌ یونانی‌، از اشیاء مصر باستان‌ تا آثار کهن‌ چین‌. طبیعی‌ است‌ که‌ چند ویترین‌ از این‌ مجموعه‌ هم‌ به‌ آثار تاریخی‌ ایران‌ اختصاص‌ داشت‌ و من‌ با دقت‌ و علاقه‌ به‌ این‌ ویترین‌ها نزدیک‌ شده‌ و شروع‌ به‌ خواندن‌ توضیحات‌ درج‌ شده‌ بر روی‌ شناسنامه‌های‌ اشیاء کردم‌، که‌ مربوط‌ به‌ قرون‌ پنجم‌ تا سیزدهم‌ هجری‌ بود. چند نمونه‌ بسیار عالی‌ از سفال‌های‌ نیشابور توجهم‌ را جلب‌ کرد؛ در کنار آن‌ نوشته‌ شده‌ بود: ظرف‌ سفالین‌ لعابدار نیشابور، قرن‌ سوم‌ تا چهارم‌ هجری‌، خاستگاه‌: آسیای‌ مرکزی‌!! به‌ ظرف‌ کنار آن‌ نگاهی‌ انداختم‌؛ بشقاب‌ سفال‌ زرین‌فام‌ کاشان‌، قرن‌ نهم‌ یا دهم‌ هجری‌، خاستگاه‌: آسیای‌ مرکزی‌!! عجب‌! هیچ‌ نمی‌دانستم‌ کاشان‌ در کشوری‌ به‌ نام‌ ایران‌ قرار ندارد و متعلق‌ به‌ آسیای‌ مرکزی‌ است‌! با دقت‌ تمامی‌ توضیحات‌ اشیا را خواندم‌ و در کمال‌ شگفتی‌ در هیچ‌یک‌ نامی‌ از ایران‌ ندیدم‌. باقی‌ توضیحات‌ تخصصی‌ کنار اشیاء کاملاً درست‌ بود و تنها نکته‌ عجیب‌ جایگزینی‌ نام‌ ایران‌ با انواع‌ محدوده‌های‌ جغرافیایی‌ مانند آسیای‌ مرکزی‌، بین‌النهرین‌ و غیره‌ بود. احساس‌ تلخی‌ وجودم‌ را فراگرفت‌، اندیشیدم‌ نه‌ تنها به‌ غارت‌ آثار تاریخی‌ میهنمان‌ و فروش‌ آن‌ در سراسر دنیا خو  کرده‌ایم‌، بلکه‌ دیگر گستاخی‌ به‌ جایی‌ رسیده‌ است‌ که‌ حتی‌ نام‌ کشورمان‌ را نیز حذف‌ کنیم.


با مراجعه‌ به‌ وب‌سایت‌ گالری‌ برکت‌ نمونه‌های‌ دیگری‌ از این‌ ایران‌زدایی‌ را مشاهده‌ کردم‌؛ آثار برنز لرستان‌ متعلق‌ به‌ هزاره‌ اول‌ پیش‌ از میلاد، آثار عیلامی‌، هخامنشی‌، پارتی‌، ساسانی‌، سامانی‌، سلجوقی‌، غزنوی‌، صفوی‌ و قاجاری‌ همه‌ و همه‌ به‌ آسیای‌ مرکزی‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ بودند، مثلاً: مجسمه‌ برنزی‌ لرستان‌، ۸۰۰ تا ۶۰۰ پیش‌ از میلاد، آسیای‌ مرکزی‌!!، انگشتر پیش‌ از عیلامی‌ برنزی‌، ۹۰۰ تا ۶۰۰ پیش‌ از میلاد، آسیای‌ مرکزی‌!!، مهر ساسانی‌ با نقش‌ گراز و نوشته‌ در اطراف‌ آن‌، ۲۰۰ تا ۷۰۰ پس‌ از میلاد، آسیای‌ مرکزی‌!!
در دائره‌المعارف‌هایی‌ مانند  بریتانیکا و  ویکیپدیا آسیای‌ مرکزی‌ به‌ محدوده‌ای‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ از غرب‌ به‌ دریای‌ خزر، از شرق‌ به‌ چین‌، از شمال‌ به‌ روسیه‌ و از جنوب‌ به‌ ایران‌ وافغانستان‌ وچین‌ محدودمی‌شود. طبیعتاً ایران‌ درتعریف‌ بین‌النهرین‌ نیز نمی‌گنجد!


آسیای‌ مرکزی‌ در دائره‌المعارف‌ بریتانیکا 
با بررسی‌ بازار آثار تاریخی‌ می‌بینیم‌ که‌ کلیه‌ آثار کشورهای‌ اسلامی‌، از جمله‌ آثار باقی‌مانده‌ از هنرمندان‌ ایرانی‌ قرن‌ اول‌ تا سیزدهم‌ هجری‌، با عنوان‌ هنرهای‌ اسلامی‌ طبقه‌بندی‌ می‌شوند. بخش‌ عمده‌ آثار موجود در موزه‌ها و حراج‌های‌ آثار دوره‌ اسلامی‌ ابتدا به‌ ایران‌ و سپس‌ به‌ قلمروهای‌ فرهنگی‌ دیگری‌ چون‌ عثمانی‌ و هند مغولی‌ تعلق‌ دارند. به‌ عنوان‌ مثال‌ در حراج‌ کریستی‌، که‌ در مهرماه‌ امسال‌ در لندن‌ برگزار شد، از ۲۹۲ اثر ۱۱۰ اثر به‌ ایران‌ تعلق‌ داشت‌. نقش‌ محوری‌ ایران‌ در ایجاد و توسعه‌ هنرهای‌ مختلفی‌ چون‌ معماری‌، خوشنویسی‌، فرش‌ و پارچه‌، سفال‌، صنایع‌ چوب‌، لاکی‌، فلزکاری‌ و… آنچنان‌ پررنگ‌ است‌ که‌ به‌ هیچ‌ توضیح‌ و توصیفی‌ احتیاج‌ ندارد. هر سال‌ حداقل‌ شش‌ حراج‌ بزرگ‌ هنرهای‌ اسلامی‌ فقط‌ توسط‌ سه‌ مؤسسه‌ کریستی‌، ساتبیز و بونامز برگزار می‌شود و آثار متعلق‌ به‌ ایران‌ آنقدر هست‌ که‌ بتوان‌ با آن‌ موزه‌ای‌ ایجاد کرد (قابل‌ توجه‌ مسئولین‌ میراث‌ فرهنگی‌ کشور) پس‌ این‌ سهم‌ عمده‌ فرهنگ‌ ایران‌ ــ حتی‌ با احتساب‌ محدوده‌ جغرافیای‌ فعلی‌ ایران‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ حیطه‌ تاریخی‌ فرهنگی‌ ایران‌ بزرگ‌ ــ به‌ چه‌ علتی‌ حذف‌ می‌شود؟ آیا این‌ حذف‌ نرم‌ و آهسته‌، که‌ بر خلاف‌ کلیه‌ شواهد علمی‌ و تاریخی‌ صورت‌ می‌گیرد، به‌ دلایل‌ کشفیات‌ جدید در باستان‌شناسی‌ است‌؟ یا دشمنی‌های‌ سیاسی‌؟ و یا سودجویی‌های‌ مالی‌ و اقتصادی‌؟!
با نگاهی‌ به‌ خریدارانی‌ که‌ این‌ فروشندگان‌ سعی‌ در فروش‌ اشیا به‌ آنان‌ را دارند شاید جوابی‌ برای‌ این‌ پرسش‌ بیابیم‌. اما خریداران‌ و مشتریان‌ این‌ بازار کیستند؟ چند سالی‌ است‌ که‌ کشورهای‌ عربی‌ حاشیه‌ خلیج‌ فارس‌ علاقه‌ ویژه‌ای‌ به‌ جمع‌آوری‌ آثار هنری‌ قدیمی‌ به‌ خصوص‌ آثار دوره‌ اسلامی‌ نشان‌ می‌دهند. این‌ آثار توسط‌ دو بخش‌ عمده‌ خریداری‌ می‌شود: یکی‌ بخش‌ دولتی‌، در راستای‌ سیاست‌گذاری‌های‌ بلندمدت‌ فرهنگی‌ برای‌ ایجاد موزه‌های‌ هنر اسلامی‌ و دوم‌ مجموعه‌دارهای‌ شخصی‌. هر دو طیف‌ این‌ خریداران‌ روی‌ خوشی‌ به‌ اقلامی‌ که‌ نام‌ ایران‌ را بر خود دارند نشان‌ نمی‌دهند و معمولاً قیمت‌های‌ نجومی‌ بیشتر برای‌ آثاری‌ پرداخت‌ می‌شود که‌ اسلامی‌ و عربی‌ است‌، مثلاً هنر دوره‌ مملوک‌ مصر به‌ شدت‌ پر طرفدار است‌ و یا آثار باقی‌ مانده‌ از دوره‌ عباسی‌، که‌ اکثراً قرآن‌های‌ به‌ خط‌ کوفی‌ است‌. جالب‌ این‌ است‌ که‌ قبلاً خاستگاه‌ این‌ قرآن‌ها ایران‌ یا بین‌النهرین‌ ذکر می‌شد و امروز بین‌النهرین‌ خالی‌!
طبیعی‌ است‌ که‌ فروشندگان‌ آثار هنری‌ قبل‌ از هر چیز به‌ دنبال‌ فروش‌ اثر با قیمت‌ بالاتر هستند و هر نوع‌ کارشناسی‌ این‌ آثار و ارائه‌ توضیحات‌ مفصل‌ در کاتالوگ‌ها به‌ منظور فروش‌ هرچه‌ بهتر اشیا انجام‌ می‌گیرد. این‌ فروشندگان‌ با توجه‌ به‌ سلیقه‌ حاکم‌ بر بازار و به‌خصوص‌ کشورهای‌ حوزه‌ خلیج‌ فارس‌ (کویت‌، قطر، امارات‌ متحده‌ عربی‌، بحرین‌)، که‌ علاقه‌ عجیبی‌ به‌ حذف‌ هر گونه‌ عنوان‌ ایرانی‌ از شناسامه‌ آثار و به‌ طور کلی‌ تاریخ‌ پیدا کرده‌اند، آرام‌ آرام‌ به‌ حذف‌ نام‌ ایران‌ دست‌ می‌زنند. متأسفانه‌ اوج‌ این‌ حرکت‌ در گالری‌ برکت‌ دیده‌ شده‌ که‌ حتی‌ آثار پیش‌ از اسلام‌ دوره‌های‌ عیلامی‌، هخامنشی‌، پارتی‌ و ساسانی‌ را نیز تحت‌ عنوان‌ آسیای‌ مرکزی‌ طبقه‌بندی‌ کرده‌ است‌! شاید عمدی‌ در این‌ کار نباشد و درباره‌ آثار سایر کشورها نیز همین‌ اهمال‌ صورت‌ گرفته‌ باشد، اما با کاویدن‌ بیشتر در سایت‌ گالری‌ برکت‌ می‌بینیم‌ که‌ هر جا به‌ اثری‌ از مصر، سوریه‌ و یا عراق‌ اشاره‌ می‌شود، دیگر از بین‌النهرین‌ و یا آسیای‌ میانه‌ خبری‌ نیست‌ و دقیقاً نام‌ کشور ذکر می‌شود.
البته‌ مؤسسات‌ معتبرتری‌ چون‌ کریستی‌ و ساتبیز هنوز با احتیاط‌ به‌ این‌ سمت‌ حرکت‌ می‌کنند و مانند گالری‌ برکت‌ از بیخ‌ و بن‌ منکر وجود ایران‌ نشده‌اند، اما با پیدایش‌ نشانه‌های‌ این‌ امر می‌توان‌ پیش‌بینی‌ کرد که‌ در صورت‌ عدم‌ واکنش‌ ایرانیان‌ خبره‌ در عرصه‌ فرهنگ‌ و هنر، دیگر در کاتالوگ‌های‌ این‌ مؤسسات‌ نیز نامی‌ از ایران‌ به‌ چشم‌ نخورد، و با توجه‌ به‌ اینکه‌ این‌ کاتالوگ‌ها منبع‌ بسیاری‌ از دانشجویان‌ و محققین‌ هستند، خواهیم‌ دید که‌ آهسته‌ آهسته‌ در موزه‌ها نیز نام‌های‌ دیگری‌ جایگزین‌ نام‌ ایران‌ شود.
با نگاهی‌ به‌ کاتالوگ‌ حراج‌ اکتبر ۲۰۰۸ در لندن‌ متعلق‌ به‌ ساتبیز علت‌ این‌ نگرانی‌ را بهتر در می‌یابیم‌:
«خطی‌ از قرآن‌ معروف‌ بایسنقر، هرات‌ یا سمرقند!!»، «کوزه‌ سفالین‌ نقاشی‌ شده‌ نیشابور یا سمرقند، آسیای‌ مرکزی‌! قرن‌ چهارم‌ هجری‌»، «بشقاب‌ خطاطی‌ شده‌ نیشابور، آسیای‌ مرکزی‌! قرن‌ چهارم‌»؛ و در کاتالوگ‌ حراج‌ کریستی‌، که‌ مهر امسال‌ در لندن‌ برگزار شد، چنین‌ می‌خوانیم‌: «بشقاب‌ سامانی‌، آسیای‌ مرکزی‌ یا شمال‌ شرقی‌ ایران‌، قرن‌ چهارم‌ هجری‌»، «حوض‌ دوره‌ غزنوی‌ از مرمر سفید، افغانستان‌، قرن‌ پنجم‌ یا ششم‌ هجری‌»، «دیوان‌ امیر علی‌ شیر نوایی‌، سمرقند، با امضای‌ میر علی‌ هروی‌ به‌ تاریخ‌ جمادی‌ الثانی‌ ۹۴۵ هجری‌ قمری‌» (بدون‌ ذکر نام‌ ایران)


کوزه سفالین نقشی شده نیشابور یا سمرقند


بشقاب خطاطی شده نیشابور، آسیای مرکزی ، قرن چهارم

در حقیقت‌ علت‌ اصلی‌ این‌ جایگزینی‌ اقتصادی‌ است‌ و فروشندگان‌ برای‌ اقناع‌ سلیقه‌ خریداران‌ ثروتمند عرب‌، حکم‌ کاسه‌ داغ‌تر از آش‌ را پیدا کرده‌ و اسم‌ ایران‌ را با اسامی‌ دیگر جایگزین‌ می‌کنند. متأسفانه‌ حرص‌ و طمع‌ اقتصادی‌ همیشه‌ بر دلایل‌ علمی‌ و فرهنگی‌ برتری‌ داشته‌ و انگیزه‌ قوی‌تری‌ برای‌ این‌ نوع‌ حرکات‌ ایجاد می‌کند. قیمت‌های‌ باور نکردنی‌ پرداخت‌ شده‌ برای‌ برخی‌ از اشیاء توسط‌ این‌ خریداران‌ نوکیسه‌ گاه‌ آنقدر زیاد است‌ که‌ ارزش‌گذاری‌ آثار را درهم‌ می‌ریزد. (مثلاً قیمت‌ یکصدهزار پوندی‌ پرداخت‌ شده‌ برای‌ یک‌ مهره‌ شطرنج‌ چند سانتی‌متری‌ از جنس‌ عاج‌ متعلق‌ به‌ قرن‌ پنجم‌ هجری‌ توسط‌ خریدار قطری‌). این‌ نوع‌ خریدها طبیعتاً فروشندگان‌ را ترغیب‌ می‌کنند که‌ برای‌ این‌ گونه‌ آثار بازارگرمی‌ مفصلی‌ انجام‌ دهند. سابقه‌ این‌ نوع‌ خوش‌ رقصی‌ها از فروشندگان‌ غربی‌، که‌ جهت‌ پول‌ را خیلی‌ سریع‌ تشخیص‌ می‌دهند، برای‌ نسل‌ قدیم‌ ایرانیان‌ یادآور تابلوهای‌ «فروشندگان‌ این‌ فروشگاه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ صحبت‌ می‌کنند»! بود که‌ در فروشگاه‌های‌ لندن‌ در سال‌های‌ آخر پیش‌ از انقلاب‌ زیاد به‌ چشم‌ می‌خورد و یادآور روزهایی‌ که‌ دلارهای‌ نفتی‌ ایران‌ نیز فروشندگان‌ را به‌ ابداعاتی‌ مشابه‌ وامی‌داشت‌.
سیل‌ کمک‌های‌ مالی‌ کشورهای‌ عربی‌ به‌ موزه‌ها و مؤسسات‌ فرهنگی‌ و هنری‌ دست‌ آنها را برای‌ اعمال‌ سلیقه‌ بسیار بازتر می‌کند، مانند کمک‌ هشت‌ میلیون‌ و ششصد هزار دلاری‌ یک‌ شیخ‌ عرب‌ به‌ موزه‌ ویکتوریا آلبرت‌ برای‌ تبدیل‌ یکی‌ از گالری‌های‌ موزه‌ به‌ گالری‌ هنر اسلامی‌ (که‌ فرش‌ معروف‌ اردبیل‌ در آن‌ قرار دارد)، و یا موزه‌ لوور، که‌ سال‌ گذشته‌ بخش‌ هنر اسلامی‌ خود را موقتاً تعطیل‌ کرد تا بخش‌ وسیع‌تری‌ از موزه‌ را به‌ هنرهای‌ اسلامی‌ اختصاص‌ دهد و اکنون‌ این‌ بخش‌ جدید با کمک‌های‌ سخاوتمندانه‌ ثروتمندان‌ همین‌ کشورها قرار است‌ توسعه‌ یابد و در سال‌ ۲۰۱۰ افتتاح‌ شود. باید منتظر باشیم‌ و ببینیم‌ که‌ آیا این‌ کمک‌ها علاوه‌ بر توسعه‌ فیزیکی‌ باعث‌ تغییر محتوای‌ اطلاعات‌ ارایه‌ شده‌ خواهد شد یا خیر.
متأسفانه‌ سلیقه‌ کژ و منحط‌ خریداران‌ (کژی‌ و انحطاط‌ را در زدودن‌ نام‌ها می‌بینم‌ نه‌ در ترجیح‌ اثری‌ بر اثر دیگر)، در جاهای‌ دیگری‌ نیز اثرات‌ مخرب‌ خود را بر جای‌ می‌گذارد، متخصصین‌ از نمونه‌هایی‌ از قرآن‌های‌ خطی‌ یاد می‌کنند که‌ ترجمه‌ فارسی‌ بین‌ آیه‌های‌ آنها ناشیانه‌ پاک‌ و یا با رنگ‌ پوشانده‌ شده‌اند و یا امضاهای‌ آنها خراشیده‌ شده‌اند و نام‌ کاتب‌های‌ اصلی‌ با امضاهای‌ جعلی‌ جایگزین‌ شده‌اند و در نهایت‌ کل‌ اثر فاخر مخدوش‌ شده‌ است‌. سؤال‌ اینجاست‌ که‌ مشکل‌ خریداران‌ عرب‌ با ترجمه‌ فارسی‌ آیات‌ قرآن‌ چیست‌؟ شاید این‌ ترجمه‌ها، که‌ از دوره‌ صفوی‌ به‌ بعد در اکثر قرآن‌های‌ خطی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد، عربی‌ قلمداد کردن‌ آنها را مشکل‌ می‌سازد!
ایرانیان‌ در طول‌ چندین‌ هزار سال‌ گذشته‌ سازنده‌ فرهنگی‌ غنی‌ بوده‌اند که‌ برآیند اقوام‌ گوناگون‌ نجد ایران‌ است‌ و دوام‌ و قوام‌ آن‌ به‌ همین‌ پذیرش‌ و آمیزش‌ ظریف‌ و فاخر خرده‌فرهنگ‌ها و صیقل‌ خوردن‌ آنها در طول‌ زمانی‌ به‌ درازای‌ تاریخ‌ تمدن‌ بشریت‌ بوده‌ است‌، همین‌ ویژگی‌ بارز موجب‌ شده‌ تا این‌ فرهنگ‌ از پس‌ حمله‌های‌ سنگین‌ در طول‌ تاریخ‌ برآید و هر بار چون‌ ققنوسی‌ از خاکستر سربلند کند. گواه‌ آن‌ نیز پیدایش‌ همین‌ آثار هنری‌ بدیع‌ است‌ که‌ سندی‌ است‌ بر پویندگی‌ فرهنگ‌ ایرانی‌. این‌ فرهنگ‌ آنقدر توشه‌ پر باری‌ دارد که‌ احتیاجی‌ به‌ افزودن‌ آثار و مفاخر دیگران‌ به‌ نام‌ خود نداشته‌ باشد، و ملت‌ صبور ایران‌ نیز همیشه‌ از این‌ امر بری‌ بوده‌اند. هیچ‌ گاه‌ به‌ یاد ندارم‌ کسی‌ در ایران‌ بخواهد مظاهر جوامع‌ و کشورهای‌ دیگر را به‌ نام‌ ایران‌ قالب‌ بزند. جوامعی‌ که‌ همگی‌ عشیره‌ای‌ و بادیه‌نشین‌ بودند و البته‌ به‌ نوبه‌ خود صاحب‌ فرهنگی‌ متفاوت‌ و ارزشمند با نشانه‌های‌ خاص‌ خود هستند و نباید تلاش‌ آنها در ایجاد موزه‌ها و اشاعه‌ فرهنگ‌ را از نظر دور داشت‌، ولی‌ مصادره‌ عناصر بارز معماری‌ همچون‌ بادگیرهای‌ عمارات‌ ـ که‌ عالی‌ترین‌ نمونه‌ آن‌ در باغ‌ دولت‌آباد یزد موجود است‌ ـ به‌ عنوان‌ سمبل‌ معماری‌ عربی‌ و استفاده‌ ناشیانه‌ از آنها در بناهای‌ مدرن‌ و ساختن‌ بازارهای‌ قلابی‌ و صدها نمونه‌ دیگر، از شوق‌ نسل‌ جدید این‌ کشورها برای‌ تولید میراث‌ فرهنگی‌، که‌ وجود خارجی‌ ندارد، حکایت‌ می‌کند.
بی‌شک‌ ما خود نیز از مقصران‌ اصلی‌ این‌ وضعیت‌ هستیم‌؛ وقتی‌ ایجاد موزه‌ در این‌ سرزمین‌ کهن‌ در اولویت‌ قرار ندارد، وقتی‌ ارتباط‌ دانشگاه‌ها و مجامع‌ علمی‌ با دیگر کشورها به‌ حداقل‌ می‌رسد، وقتی‌ تولید مقالات‌ علمی‌ و کتاب‌های‌ مرجع‌ و ترجمه‌ آنها از زبان‌های‌ دیگر وضعیت‌ فعلی‌ را داراست‌، وقتی‌ سازمان‌ میراث‌ فرهنگی‌ از امکانات‌ محدود خویش‌ برای‌ پیگیری‌ این‌ نوع‌ جریان‌ها استفاده‌ نمی‌کند و وقتی‌ ملتی‌ مظاهر فرهنگی‌ خویش‌ را به‌ فراموشی‌ می‌سپارد تا آنجا که‌ در شهرهایی‌ مثل‌ لس‌آنجلس‌ و لندن‌ و ابوظبی‌ ـ که‌ تعداد ایرانیان‌ ساکن‌ در آنجا بسیار زیاد است‌ ـ گالری‌ای‌ با این‌ جسارت‌ و وقاحت‌ اشیاء را با نام‌ دیگران‌ در معرض‌ فروش‌ می‌گذارد و احدی‌ از ایرانیان‌ لب‌ به‌ شکوه‌ نمی‌گشاید، رندان‌ روزگار از این‌ خلاء فرهنگی‌ می‌توانند هر نوع‌ استفاده‌ای‌ بکنند.
اما باید به‌ این‌ حذف‌کنندگان‌ ناشی‌ نام‌ ایران‌ توصیه‌ کرد که‌ قدری‌ تاریخ‌ را مطالعه‌ کنند تا بدانند ایرانیان‌ هیچ‌گاه‌ از دشمنان‌ فرهنگ‌ خود به‌ آسانی‌ نمی‌گذرند و این‌ در همیشه‌ بر یک‌ پاشنه‌ نخواهد چرخید و سلیقه‌ بازار نیز ابدی‌ نخواهد بود، و به‌ قول‌ شیخ‌ اجل‌ سعدی‌ شیراز :
گر هنرمند از اوباش‌ جفایی‌ بیند تا دل‌ خویش‌ نیازارد و درهم‌ نشود
سنگ‌ بد گوهر اگر کاسه‌ زرین‌ بشکست‌ قیمت‌ سنگ‌ نیفزاید و زر کم‌ نشود.


  امیر آروند


تندیس مرد جوان پارتی



تندیس مرد جوان پارتی (اشکانی)
دوره اشکانی
سفالین با لعاب فیروزه ای
قرن یکم یا دوم میلادی
حوزه جغرافیایی : غرب ایران ٬ عراق ٬ سوریه

در این تصویر تندیسی بسیار زیبا از نجیب زاده جوان پارتی که با لباس فاخر و پاهای برهنه بر روی سکوی کوچکی ایستاده و شیی را در دست دارد مشاهده می شود .

پارتی بودن این تندیس از تاج مخصوص پارتیان بر سر جوان و همچنین لباس این تندیس که مشتمل بر نیم تنه ٬ کمربندی بر روی آن ٬ بالاپوشی با آستین های کوتاه و شلوار گشاد و چین دار مربوط به این دوره قابل تشخیص است .

مرد جوان دست راست خود را بر قبضه شمشیر ظریف خود نهاده و در دست چپ با احتیاط شیی را نگه داشته است . با توجه به کوچک بودن عکس به طور یقین نمی توان در مورد شیی در دست او اظهار نظر کرد ولی به نظر می آید که حیوان دست آموزی را در دست خویش نگه داشته است که در این صورت این مجسمه را از جمله آثار بسیار خاص دوره پارتی می کند این گونه تندیس ها در سراسر قلمرو دوره اشکانی به ویژه غرب ایران ٬ عراق و سوریه یافت می شوند . از لحاظ هنری مجسمه تلفیق زیبایی از هنر پارتی و یونانی است.

این تصویر از کاتالوگ یک حراجی عتیق برگرفته شده است. در کاتالوگ حراجی بدون نام بردن از ایران مبدا این شی را آسیای مرکزی اعلام کرده اند.  این شی احتمالا به یک کلکسیون دار خصوصی فروخته میشود و این عکس تنها چیزی است که از این شی برای بازدید عموم به جا میماند. 

پیکره اسب، ایران قرن چهارم هجری



پیکره اسب
ایران قرن 4 هجری
برنز ریخته گری شده همراه با کنده کاری
ارتفاع 18 سانتیمتر
موزه هرمیتاژ

نمونه از هنر فلزکاری ایران  متعلق به دوره سامانیان، به شکل اسب و با طراحی بسیار استیلیزه، این نوع طراحی میتواند تاثیر مستقیمی از هنر چین گرفته باشد، اما در عین حال سابقه دیرینی در هنر ایران دارد که گاوهای سفالین املش در هزاره نخست پیش از میلاد از نمونه های این نوع طراحی ها است. این نوع طراحی اسب در هنر معاصر ایران نیز هنوز به چشم میخورد که بارز ترین نمونه انرا در نقاشی های محمد علی ترقی جاه میتوان سراغ کرد.